یه اتاق باشه تو باشی منم باشم


از آشنایی تا جدایی

اگر خداوند روزی آرزوی انسانها را برآورده میکرد، من بی گمان دوباره دیدین تو را آرزو میکردم و توهرگز ندیدن مرا...آنگاه نمیدانم به راستی خداوند کدام را میپذیرفت...

یه اتاق باشه …گرم گرم… روشن روشن
تو باشی منم باشم
کف اتاق سنگ باشه… سنگ سفید… تو منو بغل کردی که نترسم
که سردم نشه نلرزم
می دونی ؟
تو منو بغل کردی طوری که تکیه دادی به دیوار
پاهاتم دراز کردی… منم اومدم نشستم جلوت بهت تکیه دادم
دو تا دستاتو دور من حلقه کردی
بهت میگم چشماتو می بندی؟…می گی : آره
چشماتو می بندی
بهت می گم : قصه می گی تو گوشم ؟
می گی : آره
و شروع می کنی به قصه گفتن تو گوشم
آروم آروم… قصه می گی
یک عالمه قصه بلندو طولانی که هیچ وقت تموم نمی شه
می دونی ؟
می خوام رگمو بزنم
چون دست چپ… یه حرکت سریع… یه جمله ی عمیق بلدی ؟
نه وای !!! تو که نمی بینی
و نمی دونی که می خوام رگمو بزنم
تو چشماتو بستی نمی بینی …
من تیغ و از جیبم در میارم… نمی بینی که
سریع می برم
نمی بینی که خون فواره می کنه… روی سنگ های سفید و
نمی بینی که دستم می سوزه
من لبمو گاز می گیرم که نگم : آخ
که تو چشماتو باز نکنی و منو نبینی
تو داری قصه می گی و هیچ چیز رو نمی بینی
من دارم دستمو نگاه میکنم
دست چپمو… خون ازش میاد
می دونی ؟
دستمو می ذارم رو زانوهام
خون از روی زانوهام می ریزه کف سنگها
مسیرش قشنگه… حیف که چشمات بسته است
نمی بینی …
تو بغلم کردی نمی بینی که سردم شده
محکمتر بغلم می کنی تا گرمم شه
می بینی که نا منظم نفس می کشم
تو دلت می گی آخی …
نفسم گرفت… می بینی ولی محکم تر بغلم می کنی
سردتر می شم… می بینی که دیگه نفس نمی کشم
چشماتو باز می کنی و می بینی من مردم …می دونی ؟
می ترسم خودمو بکشم
از سرد شدن… از این هایی که مردن… از خون دیدن
ولی وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم
مردن خوب بود
آروم آروم… در کناره تو… و در آغوشه تو…
گریه نکن
من دیگه نیستم که ببوسمتبگم خوشگل شدی
تو خیلی گریه می کنی
دلم می شکنه… دلم نازکه… نشکونش
باشه ؟
من مردم ولی تو باورت نمی شه
تکونم می دی که بیدار شم
فکر می کنی مثل همیشه قصه گفتی و من خوابیدم
می بینی نفس نمی کشم… ولی بازم باور نمی کنی
اونقدر محکم بغلم می کنی که گرمم شه... اما فایده نداره
من مردم … ولی برای تو زنده ام
پس هر شب به این باغ بیا… ولی گریه نکن
می خوام یه چیزی بهت بگم می دونی ؟
دوست دارم

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,ساعت 16:30 توسط هانیه| |


Power By: LoxBlog.Com